دو همشاگردی قدیمی که زمانی هر روز همدیگر را میدیدند و بههم کتاب قرض میدادند و دربارهٔ کتابهایی که میخواندند باهم بحث میکردند و گاهی از شدت بحث کارشان به زد و خورد میکشید، بعد از دبیرستان سال تا سال همدیگر را نمیبینند و راهشان در زندگی از هم جدا میشود: یکی به دنبال گمشدهای میگردد که به هر کسی رو نشان نمیدهد تا با او دربارهٔ همهچی صلاح و مصلحت کند و دیگری خودش را توی آپارتمان کوچکی حبس کرده است تا رمانی دربارهٔ انقلاب بنویسد. دست روزگار پس از سالها آن دو را در برابر هم قرار میدهد: یکی دست از دنیا شسته است تا به ایدهآلهای زمان کودکیاش وفادار بماند و در رمانی که دربارهٔ انقلاب مینویسد حق مطلب را ادا کند و دیگری به دنبال یک شاه کلید میگردد – شاهکلیدی که تا وقتی که توی جیبت باشد، همهٔ درها به رویت باز میشود.
دو همشاگردی قدیمی که زمانی هر روز همدیگر را میدیدند و بههم کتاب قرض میدادند و دربارهٔ کتابهایی که میخواندند باهم بحث میکردند و گاهی از شدت بحث کارشان به زد و خورد میکشید، بعد از دبیرستان سال تا سال همدیگر را نمیبینند و راهشان در زندگی از هم جدا میشود: یکی به دنبال گمشدهای میگردد که به هر کسی رو نشان نمیدهد تا با او دربارهٔ همهچی صلاح و مصلحت کند و دیگری خودش را توی آپارتمان کوچکی حبس کرده است تا رمانی دربارهٔ انقلاب بنویسد. دست روزگار پس از سالها آن دو را در برابر هم قرار میدهد: یکی دست از دنیا شسته است تا به ایدهآلهای زمان کودکیاش وفادار بماند و در رمانی که دربارهٔ انقلاب مینویسد حق مطلب را ادا کند و دیگری به دنبال یک شاه کلید میگردد – شاهکلیدی که تا وقتی که توی جیبت باشد، همهٔ درها به رویت باز میشود.