منبع اصلي کتاب حاضر مجموعه مقالات منتشر شده در کتابي است با عنوان بازگشت نيچه در شمارهي سوم از مجموعهي اسکيزوکالت. دو مقاله از بلانشو، يک مقاله از باتاي ، و يک مقاله از نانسي در ترجمهي فارسي به متن کتاب اصلي اضافه شدهاند. دو مقالهي «انديشهي كوچگر» از دُلوز و «نيچه، تبارشناسي، تاريخ» از فوکو پيشتر در كتابهاي ديگري نيز به فارسي ترجمه شدهاند ، اما کليت بازگشت نيچه در مورد مقالهي فوکو، و ملاحظات ويرايشي در مورد مقالهي دُلوز، ايجاب ميكرد که اين مقالهها از نو ترجمه شوند. در صورت لزوم، در ابتداي برخي از مقالهها يادداشت کوتاهي آماده است تا خواننده را با فضاي اثر يا مؤلف بيش¬تر آشنا کند. همچنين واپسين قطعه از کتاب ارادهي قدرت نيز ترجمه شده و در درآمدِ کتاب پيش رو آورده شده است.
مقالات حاضر در اين کتاب به صورت گروهي/جمعي خوانده، ترجمه، ويرايش، و بازخواني شدهاند. در نتيجه، آوردنِ نامِ مترجم در کنار نام هر متن ديگر موضوعيتي ندارد. نه بدينخاطر که متنهاي کتاب درونِ نوعي بسگانگي عددي کار شدهاند، بل از آنرو که بسگانگيِ ماهویِ جمعيت متن را به عنوان يک و تنها يکي از محصولاتاش ساخته است. بايد با کيج همراه شد وقتي براي فهمِ بسگانگي نه به عدد دو به جاي عدد يک، و امتدادش به اعداد بالاتر ، بلکه به بسگانگيِ ماهوي خودِ عدد يک ميانديشد ، و صداي نشنيدنيِ بسگانگيِ يک را ميشنود: توانايي شنيدنِ آنچه در خود شنيدني نيست ــ خارج، خارجِ ناب.
ما خويشاونديم، نه خانواده ــ «همراه با کساني که دارند با همديگر قايقراني ميكنند؛ کساني که ضرورتاً يکديگر را دوست ندارند، کساني که ميجنگند و يکديگر را ميخورند. قايقراندن همراه همديگر همان بهاشتراکگذاشتن است؛ به¬اشتراکگذاشتن چيزي قطعنظر از قانون، قراردادها و نهادها. يک رانش انحرافي، جنبش راندهشدن». اگر ما همسرنوشتايم، پس مسأله همواره بايد بر سر مداخلات غيرمتني، تجربههاي نامولد، اوجوحضيض شدتها، رقص تفاوتها، و توليد سوبژکتيويتههاي تازه باشد. در مورد نیچه، برخلاف آنچه در خصوص دیگر فیلسوفان صدق میکند، این ما نیستیم که به فیلسوف بازمیگردیم ، بل این اوست که در هیئت نافیلسوف به ما بازمیگردد . کتاب پیش رو نيز گواه همين ضرورت است: چگونه فرآيندهاي تکينسازيمان را ميآفرینیم؟ چگونه گوشهايمان را تيز ميکنيم؟ . در هر صورت، «آنها آنجا هستند، و با برآمدنِ هر بامداد، انگار تعدادشان زياد ميشود. حرفزدن با آنها غيرممکن است. آنها زبان ما را نميدانند.»ـ
منبع اصلي کتاب حاضر مجموعه مقالات منتشر شده در کتابي است با عنوان بازگشت نيچه در شمارهي سوم از مجموعهي اسکيزوکالت. دو مقاله از بلانشو، يک مقاله از باتاي ، و يک مقاله از نانسي در ترجمهي فارسي به متن کتاب اصلي اضافه شدهاند. دو مقالهي «انديشهي كوچگر» از دُلوز و «نيچه، تبارشناسي، تاريخ» از فوکو پيشتر در كتابهاي ديگري نيز به فارسي ترجمه شدهاند ، اما کليت بازگشت نيچه در مورد مقالهي فوکو، و ملاحظات ويرايشي در مورد مقالهي دُلوز، ايجاب ميكرد که اين مقالهها از نو ترجمه شوند. در صورت لزوم، در ابتداي برخي از مقالهها يادداشت کوتاهي آماده است تا خواننده را با فضاي اثر يا مؤلف بيش¬تر آشنا کند. همچنين واپسين قطعه از کتاب ارادهي قدرت نيز ترجمه شده و در درآمدِ کتاب پيش رو آورده شده است.
مقالات حاضر در اين کتاب به صورت گروهي/جمعي خوانده، ترجمه، ويرايش، و بازخواني شدهاند. در نتيجه، آوردنِ نامِ مترجم در کنار نام هر متن ديگر موضوعيتي ندارد. نه بدينخاطر که متنهاي کتاب درونِ نوعي بسگانگي عددي کار شدهاند، بل از آنرو که بسگانگيِ ماهویِ جمعيت متن را به عنوان يک و تنها يکي از محصولاتاش ساخته است. بايد با کيج همراه شد وقتي براي فهمِ بسگانگي نه به عدد دو به جاي عدد يک، و امتدادش به اعداد بالاتر ، بلکه به بسگانگيِ ماهوي خودِ عدد يک ميانديشد ، و صداي نشنيدنيِ بسگانگيِ يک را ميشنود: توانايي شنيدنِ آنچه در خود شنيدني نيست ــ خارج، خارجِ ناب.
ما خويشاونديم، نه خانواده ــ «همراه با کساني که دارند با همديگر قايقراني ميكنند؛ کساني که ضرورتاً يکديگر را دوست ندارند، کساني که ميجنگند و يکديگر را ميخورند. قايقراندن همراه همديگر همان بهاشتراکگذاشتن است؛ به¬اشتراکگذاشتن چيزي قطعنظر از قانون، قراردادها و نهادها. يک رانش انحرافي، جنبش راندهشدن». اگر ما همسرنوشتايم، پس مسأله همواره بايد بر سر مداخلات غيرمتني، تجربههاي نامولد، اوجوحضيض شدتها، رقص تفاوتها، و توليد سوبژکتيويتههاي تازه باشد. در مورد نیچه، برخلاف آنچه در خصوص دیگر فیلسوفان صدق میکند، این ما نیستیم که به فیلسوف بازمیگردیم ، بل این اوست که در هیئت نافیلسوف به ما بازمیگردد . کتاب پیش رو نيز گواه همين ضرورت است: چگونه فرآيندهاي تکينسازيمان را ميآفرینیم؟ چگونه گوشهايمان را تيز ميکنيم؟ . در هر صورت، «آنها آنجا هستند، و با برآمدنِ هر بامداد، انگار تعدادشان زياد ميشود. حرفزدن با آنها غيرممکن است. آنها زبان ما را نميدانند.»ـ