شاهزاده کوچولو از تاریکی خوشش نمی آید و می خواهد شب ها چراغ اتاقش روشن بماند ، چون فکر می کند شبح ها شب ها پیدایشان می شود. پدر، دریا سالار، ملکه و دکتر به او می گویند که شبح وجود خارجی ندارد، اگر هم باشد خیلی ریز است و باید با میکروسکوپ آن را دید. خیال شاهزاده کوچولو راحت می شود و چراغ را خاموش می کند. ناگهان صدایی می شنود. فکر می کند حتما صدای شبح است و زیر تختش پنهان می شود. از آن طرف شبح کوچولو هم می ترسد و فکر می کند این حتما صدای یک دختر کوچولوست و .......
شاهزاده کوچولو از تاریکی خوشش نمی آید و می خواهد شب ها چراغ اتاقش روشن بماند ، چون فکر می کند شبح ها شب ها پیدایشان می شود. پدر، دریا سالار، ملکه و دکتر به او می گویند که شبح وجود خارجی ندارد، اگر هم باشد خیلی ریز است و باید با میکروسکوپ آن را دید. خیال شاهزاده کوچولو راحت می شود و چراغ را خاموش می کند. ناگهان صدایی می شنود. فکر می کند حتما صدای شبح است و زیر تختش پنهان می شود. از آن طرف شبح کوچولو هم می ترسد و فکر می کند این حتما صدای یک دختر کوچولوست و .......