Join today and start reading your favorite books for Free!
Rate this book!
Write a review?
من زياد از داستان كتابها نمىنويسم، داستان چيزى است كه آدمها خودشان بايد بروند بخوانند. شايد براى شما هنگام مطالعه اين كتاب، نكات پررنگترى وجود داشته باشد، اما براى من نكته مهم و قابل توجه تاثير رفتار احساسى و آنى ما بر زندگى ديگران، آن هم از بعد اخلاقى قضيه است. چيزى كه شايد خودمان هم مدام توى زندگىهايمان ديده باشيم. احساسات نيمبند، از همان نوعى كه نبودنشان را نمىخواهيم و تمام و كمال بودنشان را هم نمىخواهيم. احساسات نيمبند به آدمهايى كه نمك زندگيمان هستند ولى لزوما عاشقشان نيستيم، اما
کتاب خواندن همیشه برای بالابردن دانایی نیست، خیلی وقتها برای آگاهی از میزان نادانی مان است
سناپور دو رمان «نیمه غایب» و «ویران میآیی» را منتشر کرده و سه کتاب «با گارد باز»، «سمت تاریک کلمات» و «شمایل تاریک کاخ»، مجموعه داستانهای او هستند. کتابی از مجموعه شعرهای سناپور با نام «سیاهه من» نیز در همین سال ۸۹ به چاپ رسید. از دیگر کتابهای سناپور، کتاب «یک شیوه برای رماننویسی» استعنوان: ویران می آیی؛ اثر: حسین سناپور؛ مشخصات نشر: تهران، چشمه، 1382، در 180 ص، شابک چاپ پنجم در زمستان سال 1388: 9789643621261؛ موضوع: داستانهای نویسندگان فارسی قرن 14 هجری و قرن 21 م
رفتم جلوی کتابخونه و این کتاب رو برای مطالعهی فردا انتخاب کردم و الآن تنها دغدغهم اینه که کتاب رو از اول به آخر بخونم یا از آخر به اول؟ :)اتمام کتاب: تجربهی خوانش از ته به سر داستان، جالب بود. اما درک درستی از شخصیتها نداشتم و ندارم،،، و تنها اون فصلی که بهخاطر فعالیت سیاسیدانشجویی فردوس رو گرفتن و شکنجه کردن، یعنی وحشیگریها، بیخوابیها، کمجونیها... اون قسمتها برام کشش داشت و به همهی زنها و مردهایی که در واقعیت در چنین موقعیتی قرار میگیرند و بدتر از اینها سرشان میآید فکر کردم......
پاییز ۸۳ رمان را توی خوابگاه و توی اتوبوس بیرجند تهران خواندم و در مجموع برایم جالب بود اما آن تعلیقی که انتظار داشتم را بین فصل ها پیدا نکردم. چون جواد جزینی طوری کتاب را معرفی کرده بود که فکر میکردم نمی شود زمینش گذاشت.
"هيچ وقت برايت گل نخريدم،نه حتی عطر يا هيچ هديه اي ،که مبادا بعد از من نگه اش داری و پيش چشمت بمانم و نتوانی دل بکنی"
نقد و توضیح تخصصی راجع به کتاب ندارم، فقط امروز بعد از گذشت حدود 12-13 سال از خوندن کتاب، یادش افتادم و برام جالب بود که روایت و حسوحال داستان خاطرم مونده (بله بله تبریک به آقای سناپور:)))) ). موقع خوندن کتاب نوجوان بودم و احتمالا اولین توصیفها و تصویرها درباره فعالیت دانشجویی رو ازین کتاب گرفتم و در سر پروراندم تا خودم بشم دانشجو و درگیر. داستان خیلی ساده است، و شاید به همین خاطره که یکی از ملموسترین توصیفهای "رابطه" ( از شروعش و پیشرفتن و پایان و یه سری جزئیاتش) واسه من تو اون سالها بوده.
دنبال یک عاشقانه ی آرام بودم که دوستی این کتاب را پیشنهاد کرد. هر چه در خواندن پیش می رفتم، تعجبم بیشتر می شد که چطور یک قصه ی معمولی این قدر محبوب است؟! اما به هرحال، ویران می آیی داستان درستی دارد که همین مساله باعث می شود خواننده از وقتی که برایش صرف کرده پشیمان نباشد. نکته ای که برای خودم خیلی جالب بود و درست در فصل آخر اتفاق افتاد، تغییر( حتی تحول! )نثر نویسنده است.قصه از آخر به اول روایت می شود و به نظرم درخشش نثر و معصومیت قلم سناپور در فصل آخر، ممکن است تعمدی بوده باشد. یعنی می خواهم بگو...
بعد از خواندن «کتاب نیمهی غایب»، دوست داشتم این کتاب رو هم بخونم.فضای کتاب مثل داستان کتاب «نیمهی غایب» بود. همونقدر دوست داشتنی.نمیدونم چرا وقتی کتابهای حسین سناپور رو میخونم فکر میکنم تمامی شخصیت ها رو می شناسم. انگار در مورد آدم هایی هست که در اطرافمون هستند.با وجود اینکه داستان روند یکنواختی داره و هیچگونه فراز و نشیب یا هیجانی در اون وجود نداره؛ مثل این میمونه که یک جاده صاف که هر دو طرف رو جنگل احاطه کرده و فقط باید این مسیر رو طی کنی و لذت ببری ازش.برای من خوندن کتابهای سناپور تا اینجا
غم انگیز بود و قصه ی معصومیت هایی که ناچار کنار خیلی چیز های دیگه از دست می دیم. روحمون بود که زجر می کشید. قصه ی زندگی هایی بود که یه نقطه ی عطف تمام نشدنی دارن، اون هم از نوع تلخش. قصه ی خیلی از ماهایی که جایی همه چیز رو جا گذاشتیم و مجبوریم که دوباره و دوباره بهش رجوع کنیم، بگردیم و پیدا نکنیم. با همه ی این ها، شاعرانگی ِ بعضی از فصل ها آزار دهنده است. چون اون قدر شاعرانه اند و اون قدر با احساس خواننده بازی می کنند که فرصت اظهار نظر رو ازش می گیرند. وقتی فردوس می گه " دعوام نکن! دعوام نکن!" ا...
نويسنده ميگويد: "فصلهاي اين كتاب را ميتوان بر خلاف ترتيب كنوني، يعني از پايان به آغاز خواند.".خوانش اول:فصل اول را بگذاريد تمام شود و فصل بعدي هم پيش برود؛از دو فصل بعدي مگر مي شود آنقدر سريع عبور كرد؟دو فصل پر از غم و پر از عشق.عشق همراه رنج و رنج همراه عشقبازي با فضاها و تغيير مدام راوي، شخصيت ها و لحن ها همه اشان مجذوبتان خواهند كرد.اگر بعضي توصيفات شاید كمي بيش از اندازه -در فقط يكسري جاها- و روند كند دو فصل اول را کنار بگذاریم، واقعا ارزش خواندن دارد..خوانش دوم:بار دوم بخوانيدش از انتها به
از اسم کتاب خوشم آمد، خب، کتاب را باز کردم و مواجه شدم با نوشته ای کوتاه با این مضمون: فصل های کتاب از آخر به اول چیده شده است و اگر کسی این شیوه را نمی پسندد از آخر کتاب به اول بخواند. با اینکه شخصا هیچ وقت آخر کتاب را پیشاپیش نمی خوانم اما تجربه این کتاب سروته لذت بخش بود! کشف افراد و اتفاقات به صورت عقب عقب و داستان تلخ کتاب به یاد ماندنی است
"حالا آنجا نيستم، هيچ جا نيستم؛ بادم كه از همه طرف مى دود و لاى اين دهانهاى گشاد قيقاج ميدهد و فرار ميكند؛ برگ چنار قهوه اى ام اصلا كه يواشكى از كنار چشم شان مى افتم رو سبزى چمن و قايم ميشوم؛ دود سيگار آن آقا هستم كه همينطور كه خودش ميرود پشت سرش جا مى مانم و سبك ميشوم و نازك، و جلو چشم ها مى روم بالا و غيب ميشوم."
کتاب از لحاظ داستانی و ایجاد کشش در خواننده برای ادامه دادن، خوبه. من این کتاب را از انتها به ابتدا خواندم و فکر میکنم انتخاب درستی هم بود. این اولین کتاب از حسین سناپور بود که میخواندم و به نظرم باید اثرهای دیگر از این نویسنده رو بخونم. شخصیت فردوس و تعریفهای خیلی خیلی خوبش را دوست داشتم.
حالا دلم می خواهد برات بگویم اصلاً کلمات دروغ اند . . . می خواهم بگویم این تو نبودی که کلمات را به کار می بردی ، این کلمات بودند که تو را به کار می گرفتند و مصرف ات می کردند تا برای خودشان چیزی بشوند که ارزش به ذهن ماندن داشته باشد." ص 67
:))از اینجا به بعد هر آپدیتی انجام بشه توسط مدیر برنامه های هلیا(هانیه) صورت می گیرد
»بر سنگ ها پا نمیگذارد. از خیابان اصلی به راست میپیچد و به اولین قطعه ی غرب وارد میشود. ...باید جلو برود, از میان باریکههای سیمانی میان سنگها که چیزی بیش از عرض کف پا نیست؛ فاصلهی میان دو آدم, دو جهان, شاید از معصومیت تا شقاوت. هیچوقت بر سنگها پا نگذاشته است. نمیداند اینها قالیچه بر سنگی پهن کردهاند و گلدانی کنارش گذاشتهاند, چطور از روی سنگها اینطرف و آنطرف میروند. باهم حرف میزنند. یا به کودک خردسالشان چیزی میگویند. به سنگی قالیچه پوشانده است انگار هیچکاری ندارند. شاید هیچ خا...
کتاب را بصورت اتفاقی دیدم و عنوانش توجهم را جلب کرد. ویران می آیی. اما به نظرم تنها نوآوری نویسنده روایت انتها به ابتدای داستان بود. اگرچه به پیشنهاد نویسنده میشد کتاب را از انتها به ابتدا هم خواند، اما تجربه خواندن چنین روایتی از داستان در نوع خود جالب بود. داستان کاملا معمولی، سرراست و بدون پیچیدگی های معمول بود. اما درک شخصیت روزبه برایم مشکل بود یا حتی تطبیق رابطه اش با فردوس در واقعیت. به علاوه در سراسر داستان به دنبال شاهدی از اتفاقات سیاسی دهه هفتاد بودم تا در زمینه داستان بنشیند، اما چیز...
بخشی از کتاب که خیلی دوس داشتم:"کتاب یعنی سر پایین آوردن و گوش دادن به حرف دیگری. برای همین است که ذاتا نقیضه ی قدرت است. و قدرت حتی اگر تنها کارش ساختن کتاب خانه باشد، فقط برای این است که نمایشی بهتر از آن نمی تواند بدهد و بهتر از آن نمی تواند از دست اش خلاص شود. برای همین است که حاصل کتاب خواندن دانایی نیست، فقط آگاهی به نادانی است."
خیلی ساده، خیلی معمولی، خیلی دوستداشتنی
نویسنده در اول کتاب گفته که میتوانید این کتاب را از اول به آخر یا از آخر به اول بخوانید.من خودم از اول به آخر خواندم ولی احساس کردم بهتر است از آخر به اول خوانده شود
نمیدونم راجع به این کتاب چی میشه نوشت؟نمیدونم که چی شد این کتابو ازقفسه کتابخونه دانشگاه برداشتم ولی از نثر سناپور -تو این کتاب(چیز دیگهای ازش نخوندم)- اصلا خوشم نیومد.حس میکردم ناپخته است حس میکردم حضورشو توی متن فریاد میزنه و نمیذاره قلمش اونطوری که بهتره باشه پیش بره.اما آخراش حس میکردم این نثری که نتونسته به اوج برسه شاید بتونه کارکردشو تو جای دیگهای مثل زندگینامه نویسی یا مونولوگنویسی پیدا کنه پس نباید صد در صد کنارش زد و گفت این قلمی که در نظر مردم انقدر خوشاینده چیزی نداره در اصل و اسا...
در خصوص این رمان جذاب که هم از ابتدا به انتها و هم از انتها به ابتدا میشه فصلهای اون رو مطالعه کرد فقط میتونم بگم حتما بخونیدش و لذت ببرید
کتاب نکات جالب زیادی دارد. خوب تصویر سازی میکند. موقعیت داستان زود به زود تغییر میکند آن هم خیلی ماهرانه و به نرمی. مثلا دختر داستان در حال پاسخ دادن به بازجو است که افکاری از ذهنش میگذرد و میرسد به یک توصیف، میرود به یک خاطره با پسر داستان، یک حالت پسر را مقایسه میکند با یک خاستگار، ماجرای خاستگار را توضیح میدهد، بعد برمیگردد به خاطراتش با پسر، بعد به بازجویی. این پریدنها آنقدر به جاست که اصلا به ذوق نمیخورد و خیلی کامل همه چیز به هم بافته میشود. در این میان هم پیش میآید که نمیت...
واقعاِ واقعا عالی بود ...داستانی احساسی و تکان دهنده.من از آخر به اول خوندمش و فکر میکنم خیلی بهتر شد.پیشنهاد میکنمشما هم از آخر به اول بخونیدش!از متن کتاب:"من هم می دانستم این لبخند و چهره ی خودم نیست، اما آن را دوست داشتم. این یکی از چیزهایی اصل کاری بود که می خواستم همیشه داشته باشم اش تا وقتی آنی می شوم که خودم می خواهم، یعنی آدمی که همه چیزِ خودش را دوست دارد، این لبخند هم باهام باشد."صفحه ی 40
داستان کتاب منو زیاد بهخودش جذب نکرد. ولیکن نکته جالب برای این کتاب آن بود که کتاب ویران میآیی را هم میتوان از آخر به اول خواند و هم از اول به آخر...
رمانی و داستان کوتاهی بینظیر از ایران سالهای دهه هفتاد و مبارزات دانشجویی فضایی بیسار شخصی در بستری عمومی و اجتماعی با ادبیاتی غنی و سرشار و زبانی سنجیده و صیقل خورد. در یک کلام بینظیر
داستان بلنديست از حسين سناپور كه به توضيح نويسنده بخشهاي اين داستان را ميتوانيد هم از اول به آخر بخوانيد و هم از آخر به اول. خود من كتاب را از آخر به اول خواندم
«ویران میآیی» اولین اثریست که از حسین سناپور میخواندم؛ داستانی با زمینهی سیاسیِ محضْ حادث در دههی هفتاد شمسی. در این اثر با یک شخصیت فعال دانشگاهی و درونگرا با نام روزبه طرفیم و در مقابل دختری فاقد تحصیلات دانشگاهی و برونگرا با نام فردوس. داستان کتاب از انتها به ابتدا روایت میشود و چه خوب که این گونه است. و الا تعلیق و انتظار داستان تباه میشد و با یک اثر خطیِ کمرمقی رو به رو میشدیم. البته نویسنده در ابتدای کتاب اشاره کرده که کتاب را میتوان از آخر به اول خواند و شمارهی فصلها هم از هما...
اينقدر دوستش نداشتم كه حتي نتونستم كتاب رو تموم كنم....