بنیاداً در بدنِ بدونِ اندام يا صحرا منزل گزيده ميشود . مسئلهي ناآگاهي واقعاً نه مسئلهي نسلها، بلکه مسئلهي جمعيت است؛ مسئلهي دانستن اين است که چطور کسي منزل ميگزيند . وقتي گرين مينويسد «خيلي دور نرويم، يک اسکيزوفرن کسيست که همچون هر فردِ ديگري يک پدر و مادر دارد» اين درست نيست... در اينجا متني از يک اسکيزوي قديمي در اختيار دارم، اين متن بسيار زيباست و از قصهها تشکيل ميشود: «دوست دارم مردم را ابداع کنم، قبايل و خاستگاههاي يک نسل را؛ و رفتارهاي ديگري را تصور کنم، هزاران روشِ ديگرِ بودن. همواره براي کاوش دشواري داشتهام و فقط ميخواهم بر کاوشهايي بسيار جذاب حساب باز کنم. مثلاً، صحراهاي من خيلي شبيه به اقداماتي انحرافي هستند، صحرا ــ انحرافات» در تمامي اين قصهها، مسئله صرفاً پرسش از صحراهاييست که قبايل در آن منزل گزيدهاند : «به قبيلهام باز ميگردم، تا به امروز فرزندخواندهي پانزده قبيله بودهام، نه حتي يکي کمتر؛ و اينها قبايلِ برگزيدهي من هستند، چرا که هر کدام از آنها را بيشتر و بهتر از هر جايي دوست دارم اگر در آنها زاده شده بودم. گذشته از اينها، يک کودک اين حق را دارد تا قبيلهاي ديگر برگزيند. کودکانِ ياغي بسياري وجود دارند، و آنها ابداً احساسِ تبعيد نميكنند. ولي والدينِ حقيقيشان؟ منظورتان از والدين حقيقيشان چيست؟ نياکانِ حقيقيشان، والدينشان، پيش از همه هر آن کساني هستند که کودک چنان ميشناسد، نيکان يا برگزيده، يعني قبايل». فردْ فرزندِ يک نقلِ مکان است و نه فرزندِ يک پدر و يک مادر. اسکيزو چنين ميانديشد
بنیاداً در بدنِ بدونِ اندام يا صحرا منزل گزيده ميشود . مسئلهي ناآگاهي واقعاً نه مسئلهي نسلها، بلکه مسئلهي جمعيت است؛ مسئلهي دانستن اين است که چطور کسي منزل ميگزيند . وقتي گرين مينويسد «خيلي دور نرويم، يک اسکيزوفرن کسيست که همچون هر فردِ ديگري يک پدر و مادر دارد» اين درست نيست... در اينجا متني از يک اسکيزوي قديمي در اختيار دارم، اين متن بسيار زيباست و از قصهها تشکيل ميشود: «دوست دارم مردم را ابداع کنم، قبايل و خاستگاههاي يک نسل را؛ و رفتارهاي ديگري را تصور کنم، هزاران روشِ ديگرِ بودن. همواره براي کاوش دشواري داشتهام و فقط ميخواهم بر کاوشهايي بسيار جذاب حساب باز کنم. مثلاً، صحراهاي من خيلي شبيه به اقداماتي انحرافي هستند، صحرا ــ انحرافات» در تمامي اين قصهها، مسئله صرفاً پرسش از صحراهاييست که قبايل در آن منزل گزيدهاند : «به قبيلهام باز ميگردم، تا به امروز فرزندخواندهي پانزده قبيله بودهام، نه حتي يکي کمتر؛ و اينها قبايلِ برگزيدهي من هستند، چرا که هر کدام از آنها را بيشتر و بهتر از هر جايي دوست دارم اگر در آنها زاده شده بودم. گذشته از اينها، يک کودک اين حق را دارد تا قبيلهاي ديگر برگزيند. کودکانِ ياغي بسياري وجود دارند، و آنها ابداً احساسِ تبعيد نميكنند. ولي والدينِ حقيقيشان؟ منظورتان از والدين حقيقيشان چيست؟ نياکانِ حقيقيشان، والدينشان، پيش از همه هر آن کساني هستند که کودک چنان ميشناسد، نيکان يا برگزيده، يعني قبايل». فردْ فرزندِ يک نقلِ مکان است و نه فرزندِ يک پدر و يک مادر. اسکيزو چنين ميانديشد