Join today and start reading your favorite books for Free!
Rate this book!
Write a review?
برخلاف مرگبازیِ پدرام رضایی (فکر کنم اون اولین کار بوده، هر دو هم برندۀ جایزۀ بنیاد گلشیری) این مجموعه واقعاً ضعیف بود. فضاهای تکرارشونده و بیثمر، مثل یه جور چرکنویس بود بیشتر. من نمیگم نویسنده باید تنوع داشته باشه، ولی این تکرارها باید به یه چیزی منجر شه. نکتۀ مثبتشون این بود که موجز بودن و نویسنده بیخودی داستانهاشو شلوغ نمیکرد، کِش نمیداد، ادا درنمیآورد، چیزهایی که نویسندههای ایرانی علاقۀ خاصی بش دارن، به جای اینکه داستان بگن. من داستان آخر رو دوست داشتم فقط. خیلی ماجرای داستان برام
مجموعه هشت داستان کوتاه که در سال هشتاد و چهار برنده ی جایزه ی بهترین مجموعه داستان بنیاد گلشیری هم شده!وجه مشترک داستانها تنهایی آدمهای آنهاست، مردی که زنش ترکش کرده و نیمه شب با تلفن زنی ناشناس بیدار شده و خاطراتش را مرور میکند، یا آن یکی که عاشق مجری زن تلویزیون شده و حین تماشای تلویزیون با او صحبت میکند و یا پدری که صبح روز بعد از ازدواج دخترش به دامادش تلفن میکند با این توهم و اعتراض که دختر زار و گریان برگشته به خانه پدری. تلفن هم نقش پررنگی در داستانهای این مجموعه داشت! در واقع سه تا از د...
«آره نباید آنطور می گذاشت و می رفت.»«چه طور رفت مگر؟»«بی توضیح، بی دعوا، بی اینکه بگذارد من لااقل با بد و بیراه گفتن کمی خودم را سبک کنم. بچه¬اش که افتاد، کم حرف شد. فکر کردم بعد از یکی دو ماه خوب می شود. سه ماه گذشت و نشد ...»زن گفت: «اشتباه می کنی اگر فکر می کنی باید توضیح می داد. توضیحی وجود ندارد. مثلا چه باید می گفت که احساس می کند مثل یک سنگ شده و تو براش با میز و صندلی و رهگذرهای توی خیابان فرقی نداری؟ خوب بود اگر این را می گفت؟ آره، تو حق داری که فکر می کنی او باید می گفت می خواهد تو را
یک روز بیدار میشویم (توی یک گفتوگوی خیلی عادی، یا توی رختخواب با کیفِ نشئگیِ یک خواب عمیق شبانه، یا روی صندلی با فکری سرگردان در هزار جا، یا پشت فرمان ماشین توی یک راهبندان) و میبینیم که نمیخواهیم فکرمان هیچجا برود، نمیخواهیم فکر کنیم به چیزهای نیامده و آمده و کارهای نکرده و کرده و هر آنچه که پیش یا بعد از این ممکن است اتفاق بیافتد. و اصلاً نمیخواهیم فکری وجود داشته باشد تا یادمان بیاید که هنوز هستیم و هنوز خیلی کارها میشود کرد. میفهمیم دیگر پایینتر از این، تحملناپذیرتر از این، ممکن...
كتاب شامل 8 تا داستان كوتاه بود. به قول نوشتهي پشت جلد كتاب: رابطهي انسان شهري معاصر با ديگران و محيط پيرامونش دست مايهي هشت داستان اين مجموعه است. داستان اولي (خواب مژههات) داستان يه مرد معتاد بود كه عاشق يه دختري شده و داره باهاش حرف ميزنه و وراجي ميكنه و دختره خوابش مياد و اعصاب طرف رو نداره!داستان دوم (خيابانهاي نيمه شب) مكالمهي تلفني نصفه شب بين يه زن و مرد رو نشون ميده. زنه همين جوري شماره گرفته تا با يكي حرف بزنه چون تنها بوده، ولي مرده فكر ميكنه زن خودشه كه چند ماه پيش چون بچها...
تازه، اگر هم میدانست و می گفت ، چیز زیادی عوض نمی شد.چون توضیح ها هم ، هرچه باشند ، فقط یک جور دروغند. برای این هستند که خود ادم وطرفش مدتی چیزی به جای جواب برای سوالش داشته باشند. برای این است که جواب واقعی را کسی نمی خواهد بشنود یا بگوید
داستان های روان شناختی که شاید چند تایشان را بشود مصداق داستان آپارتمانی دانست. سال ۸۷ خواندمش و بیشتر داستان هاش یادم رفته ولی یکیش خوب یادم مانده که شخصیت مردم گریز داستان با زن گوینده خبر یک رابطه عاطفی برقرار کرده.
کتابِ پر اَدایی بود.
خواندن داستانهای این مجموعه به نوعی در کنار هم معنادار بود. میشد داستانها را به شکل یک پازل کنار هم چید. تصویر باورپذیر تلخی٬ پوچی٬ تنهایی و باور به اینها٬ و فرار به دنیای خیال٬ فضای تاریک و وهمانگیزی ساخته بود. مدرن و بعضا متاثر از کارور.بهترین داستانش خانه باید خانه باشد بود و بعد بگذار همینطور ادامه پیدا کند.
احتمالا اگر تاریخها رو پای هرکدوم از قصهها نمیدیدم از فرط ساده بودن درونمایههاشون از پولی که بابت خرید کتاب پرداختم پشیمون میشدم. اما چیزی که هست اینه بشدت فضاسازیهای خوب و درستی داشتن و همین باعث شد خوندنشون باعث بشه یک نظمی به ذهن ایدهپردازم ببخشه. :) مرسی از سنا پور
یکی از مضحکترین و توهینآمیزترین مجموعه داستانهایی که خوندهم. نثر دروغی، آدمهای تقلبی، وراجیهای بیسروته، آروغهای بیمعنا، جملههایی که حتی مرده هم نیستن. یک نوجوان دوازده ساله که استعداد نویسندگی داشته باشه، بهتر از نویسندهی این داستانهای وحشتناک متن روایی و درونیات آدمها رو شکل میده. از فارسی و داستان ایرانی بابت این کتاب عذر میخوام.
مجموعه 8 داستان کوتاه. در بعضی از آنها باید غرق شد. از بعضیها هم می توان عبور کرد. اینها داستان زندگی همه ما هستند. بیش و کم.
یک روز بیدار می شویم و می بینیم که نمی خواهیم فکرمان هیچ جا برود، نمی خواهیم فکر کنیم به چیزهای نیامده و آمده و کارهای نکرده و کرده و هر انچه که پیش یا بعد از این ممکن است اتفاق بیافتد. و اصلاً نمی خواهیم فکری وجود داشته باشد تا یادمان بیاید که هنوز هستیم و هنوز خیلی کارها می شود کرد. می فهمیم دیگر پایین تر از این، تحمل ناپذیرتر از این، ممکن نیست.بعضیمان یکمرتبه بیدار می شویم، بعضی آهسته، و بعضی هیچ وقت. اما اگر بیدار شویم، دیگر فکر و نظر دیگران هیچ تاثیری در حالمان ندارد. این که وقتی ما را م...
همین داستانها آدم را به ادبیات فارسی بدبین و بیاعتماد میکنند. خواندن همینهاست که دل آدم را میزند و آدم با خودش میگوید این فارسی نویسها سر و ته یک کرباساند و چهارتا داستان درست و حسابی نمیشود پیدا کرد در این عرصه. داستانها همه تکرار مکررات بود، بیاندازه قابل پیش بینی، روایتهای تقریبا آبکی حتی. هیچ نمیفهمم چرا باید جایزه گرفته باشد و این همه این سمت و آن سمت تعریف جناب سناپور را بشنویم.
یک روز بیدار می شویم (توی یک گفتگوی خیلی عادی، یا توی رخت خواب با کیف نئشگی یک خوا عمیق شبانه،یا روی صندلی با فکری سرگردان در هزارجا ،یا پشت فرمان ماشین توی یک راه بندان) و میبینیم ک نمیخواهیم فکرمان هیچ جا برود، نمیخواهیم فکر کنیم به چیزهای نیامده و آمده و کارهای نکرده و کرده و یا هرچه ک پیش یا بعد از این ممکن است اتفاق بیفتد. و اصلن نمیخواهیم فکری وجود داشته باشد تا یادمان بیاید ک هنوز هستیم و هنوز خیلی کارها میشود کرد. میفهمیم دیگر پایین تر از این، تحمل ناپذیر تر از این، ممکن نیست.
فضای داستان هاش خیلی شبیه هم بود و میشه گفت تکرار میشد
این کتاب مجموعهای است از داستان کوتاه نوشته حسین سناپور. من از این نویسنده "شمایل تاریک کاخ ها" را خواند بودم که بسیار بد بود. کتاب را با اکراه شروع کردم (با پیشزمینه ذهنی کتاب قبلی)، اما از چند داستان منجمله داستان اول و داستان آخر خوشم آمد.
به بنياد گلشيري شك كردم!
خیابان های نیمه شب مال آدم های دیگری ست ؛مال آن ها است که وقت های دیگر هیچ جا نیستند ،آن هایی که فقط خودشان می دانند که هستند!
اين كتاب در مقابل معروفترين رمان اين نويسنده، " نيمهي غايب" به يك شوخي ميماند
یکی دو تاش خوب بود ...
مجموعه پر و پیمانی در حد و اندازه های ادبیات داخلی بود. نثر چندتایی از داستان ها که اصلا می برد آدم را با خودش، هیجان زده ات می کردو چند دقیقه ای صدای آدم های دور و بر و اتفاقات اطراف را نمی شنیدی. سه تا از داستان ها هم از نظر ساختار و هم از بعد نثر خیلی جاندار بودند و از قضا این سه داستان آن هایی بودند که اول شخص و ذهنی نوشته شده بودند. سناپور حداقل از این مجموعه اش اینطور بر می آید که ذهنی نویس خیلی خوبی است. یک حسی هم کلیت مجموعه داشت وقتی داستانی را تمام می کردی و سراغ بعدی می رفتی، مثل این
مجموعه داستانهای کوتاه بود که من واقعا نپسندیدم. نمیدونم گلشیری معیارش واسه جایزه دادن چیه ولی هرچی هست داره این جایزه هی تو ذهنم کمرنگتر میشه جایگاهشفقط داستان "بگذار همين طور ادامه پيدا كند" رو دوست داشتمو بنظرم قابل قبول بود
وقتي کتاب را مي خواندم روي اعصابم حرکت نمي کرد. يعني کتاب را که برداشتم زمين نگذاشتم و خواندم تا تمام شد. اما آن چنان اثر برجسته و کم نظيري هم نبود. از بين داستان ها، خواب مژه هات و بگذار همين طور ادامه پيدا کند را بيشتر پسنديدم.
حسین سناپور، با قلمی روان ، در داستان هاش انتقال حس میکند دوستش دارم
کلا از نوشته های سناپور نمیشه گذشت...
همان شوخی هات و شوخ و شنگی هات اصلا خود زنده گی است. برای همین چیزهات هم هست که عاشق ات هستم. می دانی من آنقدر خودخواهم ام که به این ساده گی ها عاشق کسی نمی شوم. فریبا هم برای همین ازم جدا شد. توقع داشت وقتی تلفن می زند، ازپای بساط بلند شوم و خودم را فوری برسانم به اش. خودکشی که کرد، این که حالا شوهرش است، توی بیمارستان کشیک شب بود
یه مجموعه داستان واقعا خوب... به قلم حسین سناپور ایمان دارم و الان بهترین نویسنده ی داستان کوتاه ایران می دونمش* پیشنهاد میشه
as
خیابان های نیمه شب مال آدم های دیگری است؛مال آن هاست که وقت های دیگر هیچ جایی نیستند،آن هایی که فقط خودشان می دانند که هستند.